نمی توانم باور کنم...هر چند چیز نوینی نیست مردن...مردن یک ستاره...یک صدا...یک هنر...
مال خیلی دورترهاست خانه ی سبز اما یادش همیشه در ذهنهامان سبز است...هامون را که بارها و بارها با پدر تکرارش کردیم...وای سرم دارد گیج می رود...شوک بود...خیلی بزرگ...یادش گرامی زمانی که با صدایش در دکلمه شعرهای سهراب ، در اتاق کوچکم زندگی ها می کردم...غم دارم و هزار بغض نشکسته در گلو...باید « شکیبا » ماند در رفتنش...
خسرو شکیبایی هم مثل دیگر هنرمندان دیر به یاد آورده شد...وقتی که دیگر نبود...و چه حیف که اینقدر بی صدا رفت...
با سلام وآرزوی سلامتی برای شما و خانواده
منتظر دیدار و محبت شما هستم
http://maadar.blogsky.com
پرواز کن پرنده، وقتی که بیقراری *...شاعرشو که میشناسی .