باورم نمیشود مرد عاشقانه ها برای همیشه آرام گرفت...مرد کتابهای قشنگ...واژه های بکر...
با کتابهای نادر ابراهیمی زندگی کردم... نامه های کوتاه به همسرش را ۴۰ بار خواندم! عاشقانه اش را نفس کشیدم و آتش بدون دودش را مدتی بود تازه که بو می کشیدم...و چه دیر...
ناراحتم...حتی اگر از سفری سه روزه شادابی با خودم آورده باشم...ناراحتم از اینکه دیگر نیست تا کتابهایش را به چشمهایم ببخشم...
روحش شاد...
نمی دانم یه یادم داری یا نه؟!
دختری از دیار قزوین!
آبیدل..
عشق واژه و شعر...
من تو را خوب به یاد دارم بانوی بی بدیل بیستون آوا!
خوشحالم که یافتمت...
چون همیشه های دور و نزدیک دوستت دارم.
آمدنت زیر و رویم کرد..سپاسی بی حد!
تو تکرارناشدنی هستی...
مطمئنم تو و واژه در هم غرقید..
پس قلمت را دست کم مگیر!
اسمت خیلی اشناست...!