۴۲

چقدر این روزها این شعر قیصر ورد زبانم شده...چقدر می فهممش ،بیشتر! چقدر حالم بد است...چقدر ایرانم را دوست دارم و چقدر از من دورش کرده اند...چقدر گریه میکنم و چقدر غصه می خورم...چقدر سکوت میکنم و چقدر در خانه می مانم...چقدر...چقدر حرفهایم کم شده...چقدر عوض شده ام... 

 

دردهای من  

جامه نیستند 

تا ز تن در آورم 

چامه و چکامه نیستند 

تا به رشته ی سخن درآورم 

دردهای من نگفتنی 

دردهای من نهفتنیست... 

دردهای من  

گرچه دردهای زمانه نیست 

درد مردم زمانه است... 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 17:41

قشنگند مطالبت

روی رد رویاها ... پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:21 http://WWW.BACHESHATTY.BLOGFA.COM

به احترام فصل رویاهام : پائیز ...

عاقل تر از پائیز
فصلی نیست
نه ادعای گلی
نه چیدن نسیم
و مثل مردی مست
در کوچه می خندد
(( لعنت به هر چه نیست
مرگ بر هر چه هست ...!))

م.الف پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:29

درد نام دیگر من است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد