۳۱

 

خیلیا اومده بودن...خیلیا که من به عمرم شاید ندیده بودمشون..."بابادو" رفت...آروم بگیر "بابادو"ی عزیزم...چقدر زود دلم برای " الحمدالله " گفتنات تنگ شد...چقدر زود...چقدر زود هوای " چطوری دخترم " گفتنات به سرم زد...چقدر زود دلم خواست سر به سرم بذاری...اذیتم کنی...بهم بگی تو آخه از وکالت چیزی سرت میشه؟! به خواهری بگی " دکتر بعد از این" ... "بابادو" چرا یادم نبود که یه ساله اینا رو نمیگی؟! چرا یادم نبود؟ چرا...