۳۶

خب... 

۱۶ روز از بهار گذشت...به همین سادگی به همین خوشمزگی! 

دومین سال رو توی خونه کوچیک و نقلیمون توی پذیرایی تماما صورتیمون کنار هفت سین جمع و جور فیروزه ایمون و دست در دست همدیگه با یه عالم دعاهای خوب تحویل کردیم...تو لباسهای نو و من لباسهای جدید پوشیدیم...تو دعا کردی و من آمین گفتم...ازم خواستی دعا کنم اما میدونی که همیشه خواسته های من از اون بالاییه نجواگونه هست...و اگه بخواد با صدای کمی تا قسمتی بلندتر ادا بشه همینطور اشکه که میان پایین...خدا رو برای داده و نداده هاش شکر کردیم...منتظر شدیم تا صدای بامب تحویل سال رو بشنویم یا لااقل ناقاره زنهای حرم آقا احساساتیمون کنن ولیکن زهی خیال باطل! توی سکوت همدیگه رو بوسیدیم و بازم فهمیدیم که امن ترین جا ، آغوش گرمیه که داریمش...و شیرجه زدیم به سمت تلفن...شکلات به دست...با همه ایل و تبار نزدیک...همه ی اونایی که یه روزی تا قبل از این دو سال باهاشون بودیم و سر سفره هفت سین صدای مقلب القلوب بابای خونه بود که می اومد...و بعد...عکسهایی بود که مارو توی حافظه ی دوربین ثبت کرد...خنده های کجکی...لبخندهای سینمایی...قهقهه های راستکی! و ما شدیم خاطره...توی ذهن خسته تقویم ها داریم از خودمون ردپا جا می ذاریم...کاش جای پاهامون روی زمان بمونه...اونم خیلی قشنگ! 

  

و عصر که راهی خونه پدری شدیم...اتاق دخترانگیهایم که دیگه کاملا متفاوت شده...و شبی که گفتیم و خندیدیم و من یواشکی قبل از اومدن همه مهمونا ، توی اتاق مامانی و بابادو که خونه تکونی کرده و تمیز بود ، تنهایی ، کلی باهاشون حرف زدم...عیدو تبریک گفتم اما امان از این بارش بارون چشما! و دیدم که مرد نازنین من اومد و همراهیم کرد و گذاشت آروم بشم...و مامان که فهمید من ابری شدم و سعی کرد به روم نیاره!  

 

و از اولین روز فروردین تا هفتمین روز توی دیار بیستون نفس کشیدیم...البته مهمانی ها نگذاشت لااقل در و دیوار شهر و جاذبه ها رو درست و حسابی دید بزنیم! 

 

و حالا که من باز صبح تا شب عقربه ها رو دنبال میکنم تا تو برسی...و حجم وسیع تنهاییهامو برات عیان کنم! 

نظرات 7 + ارسال نظر
مقداد دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 http://d57.persianblog.ir

سلام. از اینکه من بعد از بیستون آواهای دو صدایی می شنویم خوشحالم. تبریک می‌گم.

راضیه سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 17:34 http://divarha.persianblog.ir

صد سال به این سالا سل جدید براتون سرشار از موفقیت و براورده شدن آرزوهای بزرگ باشه براتون/ امسال این بهترین متنی بود که خوندم که هم روابط حسی یک زوج و تحویل سالشون رو در کنار هم تشریح می کرد و هم توش یه حس وسیع همه فهم مشاهده می شد بازم مبارکه

نیره چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 14:50 http://salimi.blogfa.com/

دومین عید با هم بودن مبارکتون باشه...

حسین شکر بیگی پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 22:55 http://nebeshtan.blogfa.com

ممممم

سید مهدی موسوی جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:33 http://bahal3.persianblog.ir

پرتقال کوکی
وبلاگ «غزل پست مدرن» پس از 6 ماه خاموشی به روز شد
با:
1- دو شعر جدید منتشر نشده
برای خرس پاندا
برای حلاج و فروغ و اخوان و مسعودخان کیمیایی
2- رقصنده با تاریکی
دردواره ای ناتمام با احترام به «پیام یزدانجو»ی عزیز
3- پیام های بازرگانی
معرفی 44 شاعر خوب و لینک تعدادی از شعرها، داستان ها و مقالاتشان
4- چه جوری؟ اینجوری! اینجوری!!
بررسی شتابزده موسیقی رپ و موسیقی های رایج تلفیقی فارسی
با احترام به «آرش سبحانی» و معرفی از او
5- سلاخی زار می گریست
نگاهی دیگرگونه به «احمد شاملو» از نگاه «ابراهیم گلستان»
6- کتابخانه ی بابل
معرفی و بررسی کتاب های ارسالی
7- شمس و عین القضات، من بودم!
از زبان شمس بزرگ
8- مهدی موسوی بدبختی ست
لینک چندین شعر و مصاحبه و کتاب از خودم
9- اعتماد به نفس در حد «استاد حسن شماعی زاده!»
بررسی دو پرونده جنجالی
10- جنگ دنیاها
معرفی چندین شاعر و کتاب الکترونیکی جدید
11- عروض در شونصد روز
بحث هایی همیشگی در مورد تکرار در غزل پست مدرن
12- در انتظار گودو
خبر چاپ جدیدترین شماره مجله همین فردا بود
منتظریم...

مریم ترین جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 19:59 http://sabzaabii.persianblog.ir/

سلام...چقدر قشنگ و ناب نوشته بودین...و چقدر احساساتمون و تنهاییمون وقتی نیستن به هم نزدیکه...عزیزم سال نو مبارک...اگه خواستی آی دی یاهومو ادد کن که تنهاییامون با هم پر شه...و آدرس وبلاگمو گذاشتم که خواستی بیایی منو بخونی...

حمیدممممممممم جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:02 http://hamid87.blogfa.com

سلام

آخر لطفی. آقا لطفی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد