۳۸

بابا نمیدونی چقدر دلم هوس کلاسهای پیاده رو رو کرده...کلاسهایی که هر روز صبح از سرویست میزدی تا منو ببری مدرسه و در طول راه چون قدم میزدیم و برام هر روز از یه چیزی صحبت میکردی و یه سری مسائلو بهم یاد میدادی اسمشو گذاشته بودیم « کلاسهای پیاده رو» ... این کلاسها تا دبیرستان ادامه پیدا کرد...یادش بخیر...بعدشم که هر از گاهی که با هم می رفتیم بیرون دوتایی بازم برگزار میشد! اما بابا...حیف که الان روم نمیشه بهت بگم...کاش توی اون کلاسات یه چیزی رو جا نمینداختی! کاش یادم میدادی بعضی اوقات لازمه که بدجنس باشم...این سرفصل هیچ کدوم از درسات نبود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد